ادعا
چند وقت پیش یه کتاب خوندم در مورد شهید باکری ، چقدر شهدا بی ادعا بودن.
اما حالا چی اکثر آدما دنبال ادعا هستن. حالا ای کاش ادعاهاشون صحت داشت.
ادعا میکنن به دروغ .
یکشنبه 93/7/6 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر
چند وقت پیش یه کتاب خوندم در مورد شهید باکری ، چقدر شهدا بی ادعا بودن.
اما حالا چی اکثر آدما دنبال ادعا هستن. حالا ای کاش ادعاهاشون صحت داشت.
ادعا میکنن به دروغ .
پنج شنبه 93/7/3 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر
خدای خوب ومهربانم ازت ممنونم که کمکم میکنی ومنو تنها نمیذاری.
خدای مهربانم فقط تو رو میخوام.فقط رضایت تو رو میخوام.اصلا زندگی میکنم به خاطرتو.
خدای خوبم فقط خودت رو دوست دارم.همین
پنج شنبه 93/6/20 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر
منم اون که با تو ساخت ،همه هستی شو باخت
اما افسوس نکردی احساس
آی رفیق نیمه راه
چهارشنبه 93/6/19 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر
خدایا خیلی تنها شدم، کمکم کن.
خدایا فقط گریه میکنم، میگن وقتی گریه کنی دلت خالی میشه، حالت خوب میشه.
اما من یه لحظه حالم خوب میشه، بعد دوباره حالم بد میشه.
خدایا کمکم کن.حالم خیلی بده. هرروز وهرشب .
میگن وقتی حال آدم بده ،با یه دوست درد ودل کنی خوب میشی.
اما من که دوستی ندارم. خدایا چه کار کنم.کمکم کن.
خدایا شکرت...
شنبه 92/5/5 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر
پیامبر اکرم سلام الله علیه پس از بازگشت از حجة الوداع ،به دلیل نگرانی از تعرضات رومیان ومرزنشینان درشام،
سپاهی به فرماندهی "اسامه" فرزند زید بن حارثه ترنیب داد واز وی خواست که تا سرزمین" ابنی"
( محل شهادت پدرش ودر نزدیکی موته) پیشروی کند. حضرت، پرچم فرماندهی را به اسامه
سپرده وتوصیه های لازم مبنی بر سرعت در حرکت، نبرد با نام ویاد خدا ، جنگ مردانه وبدون مکروحیله ،
نکشتن زنان وکودکان وعدم نزاع واختلاف را به او یادآور شد.
ازآنجا که اسامه ، صحابه ای کم سن وسال بود (سن وی را حداکثر 19سال گفته اند)
وافراد مسنی همچون ابوبکرکه باید تحت فرمان او قرار می گرفتند ،
این امر باعث بروز زمزمه هایی در مورد شایستگی اسامه شد ؛ ازاین رو پیامبر سلام الله علیه با خطابه ای ،
معترضان را سرزنش کرد وبر شایستگی اسامه تاکید ورزید.
اسامه طبق فرمان پیامبر سلام الله علیه در"جرف" –واقع در سه میلی مدینه در سمت شام-
اردو زد وبنا شد سپاهیان در آنجا به او ملحق شوند؛امامتاسفانه با وجود تاکیدهای پیامبر سلام الله علیه
وحتی لعن حضرت نسبت به متخلفان ، تعدادی از صحابه به بهانه نگرانی از حال پیامبر که دچار بیماری شده بود ،
وقت گذرانی کردند وتا رحلت پیامبر سلام الله علیه این سپاه به سوی ماموریت خود حرکت نکرد.
شنبه 92/5/5 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر
در خصوص اهداف عالی رسول خدا سلام الله علیه از اعزام این سپاه به فرماندهی یک جوان ،
چند نکته قابل توجه وتامل است:
1.اعزام این سپاه تحت فرماندهی یک جوان، با وجود قدرت طرف مقابل،(روم)به منظور دفع بهانه هایی
که ممکن بود در آینده درمورد خلافت امیرالمومینن علی علیه السلام (که جوان تر از دیگران) بود مطرح شود؛
2.تاکید بر حرکت هر چه سریعتر این سپاه ، باوجود بیماری حضرت؛
3.تاکید بر خروج سران مهاجر وانصار همراه این سپاه، ولعن کردن افراد متخلف
4.اشاره پیامبر سلام الله علیه درباره نزدیک شدن زمان رحلتش؛
تمام این تدبیرها برای آماده سازی هرچه بیشتر مدینه برای جانشینی امیرالمومین علیه السلام
پس از رحلت پیامبراکرم سلام الله علیه بوده است، چراکه با غیبت سران مهاجر وانصار،
امکان نزاع ورقابت بر سر خلافت به حداقل می رسید.
نماز ابوبکر
در آخرین روزهای عمر پیامبر اکرم سلام الله علیه ودر حالی که ایشان بیمار بودند، بلال- طبق معمول-
اذان گفت وسپس نزد رسول خدا سلام الله علیه آمد وباصدای بلند گفت: "الصلاة یرحک الله".
رسول خدا سلام الله علیه باصدای بلال به هوش آمد وفرمود:"یکی به جای من نماز بخواند ،
من توانایی آن را ندارم ".در این هنگام عایشه که در آنجا حاضر بود ، گفت:ابوبکر راخبر کنید!
حفصه نیزگفت:عمر را خبرکنید!واین در حالی بود که پیامبر سلام الله علیه دستور اکید داده بود
برجستگان از مهاجر وانصار، به سپاه اسامه ملحق شوند ! بادیدن این صحنه حضرت متوجه شد
که آنها در مدینه اند؛ از این رو خودش درحالیکه به علی علیه السلام وفضل بن عباس تکیه کرده بود
واز ضعف پاهایش به زمین کشیده می شد، به مسجدرفت. حضرت مشاهده کرد که ابوبکر در محراب ایستاده ،
با دست به او اشاره کردکه عقب برود، وخود ایشان در محراب ایستاد وتکبیرة الاحرام گفت ونماز را آغاز کرد.
شنبه 92/5/5 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر بدهید
وصیت نانوشته!
حضرت پس از اقامه نماز به منزلش رفت وبه علت ناراحتی وخستگی بیهوش شد.در این حال،
صدای گریه وزاری از جمعیتی که داخل منزل آمده بودند، برخاست.حضرت پس از لحظاتی به هوش آمدو
فرمود:"دوات وکتف شتری بیاورید تا چیزی را برای شما بنویسم که بعد از آن هیچ گاه گمراه نشوید".
یکی برخاست که دنبال دوات وکتف برود که پیامبر سلام الله علیه دوباره بیهوش شد.
در این هنگام، عمر به آن فرد گفت: برگرد؛ زیرا او هذیان می گوید! آن فرد برگشت وبعضی از حاضران
گفتند :"انالله وانا اله راجعون". ما برخلاف دستور رسول خدا سلام الله علیه عمل کردیم!
وچون پیامبر سلام الله علیه دوباره به هوش آمد، بعضی عرض کردند:ای پیامبر خدا آیا دوات وکاغذ بیاوریم؟
فرمود:" آیا بعد از اینکه گفتم ونیاوردید؟! نه، لازم نیست؛ اما من شما را به خیر ونیکی نسبت به اهل بیتم سفارش می کنم ".
سپس روی خود را از آنان برگرداندوآنان برخاستند وبیرون رفتند. این رویداد تاسف آور در آخرین پنج شنبه عمر حضرت
(چهار روز پیش از ارتحال) رخ داد. بدین لحاظ، عبدالله بن عباس بعدها با تاسف
می گفت:"(روز پنج شنبه)چقدر دردناک بود که پیامبر سلام الله علیه
فرمود: برای من کاغذ ودواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید؛ اما گوش نکردند".
این ماجرا در بسیاری از منابع شیعه واهل سنت نقل شده است.
شنبه 92/5/5 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر بدهید
رحلت پیامبر سلام الله علیه وقصه سقیفه
پیامبر اکرم سلام الله علیه پس از 23سال دعوت ومجاهدت وابلاغ پیام الهی وپس از فراز ونشیب های فراوان
در راه انجام دادن رسالت بزرگ خویش، سرانجام در ظهر دوشنبه 28صفر یا دوم ربیع الاول( به اعتقاد شیعه)
ودوازده ربیع الاول( به اعتقاد اهل سنت)، پس از چهارده روز بیماری وکسالت، به عالم بقا رحلت کرد.
متاسفانه درحالی که جسم مطهر پیامبر اکرم سلام الله علیه در حجره اش بر روی زمین بود
ومسلمانان وظیفه داشتند پیش از هرکاری به تجهیز ودفن بدن حضرت بپردازند، در محل سقیفه بنی ساعده
به تنازع ومشاجره بر سر جانشینی ایشان پرداختند.
سقیفه بنی ساعده، محل تجمع ومشورت انصار در مدینه بود.آنان پس از فتح مکه، همواره نگران چگونگی
عملکرد قریش پس از رحلت پیامبر سلام الله علیه بودند؛ به ویژه برخی حرکات مشکوک در سالیان
ونیز روزهای آخر عمر حضرت ، بر دامنه وعمق این نگرانی می افزود.بدین لحاظ آنان در سقیفه گرد آمدند
تا درباره جانشینی پیامبر اکرم سلام الله علیه مشورت کنند.
درحالیکه مردم در کنار خانه پیامبر سلام الله علیه عزادار رحلت پیامبر خدا بودند، تنها سه نفر از مهاجران
(ابوبکر، عمروابوعبیده جراح)با شنیدن خبر تجمع انصار، سراسیمه خود را به سقیفه رساندند.
در آغاز خطیب انصار گفت:"ما انصار لشکر منسجم اسلام هستیم وشما ای قریش ،
گروهی از مابوده واقلیتی در میان ما هستید".در این هنگام ابوبکر گفت: "عرب، این امر(خلافت)
را جز برای این تیره قریش نمی شناسد؛آنان برترین عرب از نظر نسب واصالت خانوادگی اند.
من پیشنهاد می کنم با عمر یا ابوعبیده بیعت کنید".خطیب انصار معترض شد و
در نهایت گفت :"امیری از ما وامیری از شما باشد".وعمر گفت:"دو شمشیر در یک غلاف جای نخواهد گرفت
".وبلافاصله دست ابوبکر را گرفته وبا او بیعت کرد.
انصار در آغاز قصد داشتندبا سعد بن عباده خزرجی بیعت کنند؛ اما با حضور ابوبکر ،
عمر وابوعبیده ونیز وجود رقابت های قبیله ای بین اوس وخزرج، وهمچنین برخی از رقبای سعدبن عباده
( ازخزرج)نهایتاتجمع سقیفه به سود ابوبکر پایان یافت.
شنبه 92/5/5 — مقدادعلی (سلام الله علیه) — نظر بدهید
جسم مطهر پیامبراکرم سلام الله علیه درگوشه حجره در انتظار تجهیز ودفن بود. امیرالمومنین علی علیه
السلام براساس وصیت حضرت به تجهیز بدن شریف وی اشتغال داشت. مسلمانان نیز درافسوس از دست
دادن رسول خدا سلام الله علیه در کنار خانه حضرت گرد آمده بودند. دراین هنگام ندایی از میان جمعیت
برخاست که می گفت." رسول خدا سلام الله نمرده و نخواهد مرد تا آنکه دین او بر همه ادیان غالب شود.
واوباز خواهد گشت ودست ها وپاهای کسانی که او را مرده پنداشته اند، قطع خواهد کرد. نشنوم کسی
بگویدپیامبر سلام الله علیه مرده ، که در این صورت باشمشیرم او را میزنم". او کسی جز عمر نبود وهمواره
شمشیر به دست ، این سخن را تکرار می کرد و تلاش هیچکس برای ساکت کردن او سودی نبخشید تا
آنکه ابوبکر - که در سنخ (خارج مدینه) حضور داشت - فرا رسید. به محض این که او خبر ازرحلت پیامبر
سلام الله علیه دادوآیه 144 از سوره آل عمران را قرائت کرد عمر ساکت شد وگفت :گویا هرگز این آیه را
نشنیده بودم.
این رفتار از سویی سبب شگفتی است واز سویی دیگر، حضور همراه با شتاب این دو صحابی در سقیفه-
به محض شنیدن خبر تجمع انصار - در حالی که انبوه مهاجران درکنار خانه ومسجد نبوی حضور داشتند ،
شگفتی بیشتر همراه با پرسش را به همراه دارد. این پرسش که چرا رحلت سلام الله علیه انکار می
شود؟ وچرا به جای حضور در تجهیز بدن پیامبر سلام الله علیه اینان با شتاب به سوی سقیفه روند؟ آیا می
توان تمام این رفتارها راامری تصادفی تلقی کرد،
چنان که خلیفه دوم خود مدعی بود ! حاصل مذاکرات سقیفه پیروزی ابوبکر بود ، اما در تجمع سقیفه
برخی از انصار (همچون عویم بن ساعده) بر حق- اهل بیت علیه السلام - در مسئله خلافت و لزوم توجه
به سفارش پیامبر سلام الله علیه در این زمینه تاکید کردند.